سمی، زهردار، سم دار سایر معانی: دارای سم، زهرین، زهر آگین، زهر آلود، (مجازی) مسموم کننده، زهرآمیز، زیانبار، مخرب
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سمی، زهری، ناشی از زهر اگینی، زهراگین سایر معانی: زهرگین، زهرین، زهرآگین، زهرناک [مهندسی گاز] سمی [نساجی] سمی
زهر، سم، سمی، مسموم کننده، مسموم، داروی سمی سایر معانی: عامل مسموم کننده
مضر، ناگوار، غیر سالم، ناپاک سایر معانی: (خوراک یا تفریحات وغیره) ناسالم، زیانبخش، ناگوارا
تند، تلخ، ساری، مسری، بدخیم، کینه جو، زهراگین سایر معانی: زهرین، زهرآگین، سمی، تندنیش، خصومت آمیز، بدخواهانه، خصمانه، بدجنسانه، دشمنانه، کینه خواه، (پزشکی) ویشناک، مهلک، کشنده، سم دار ...
نوعی نزدیکبینی که پیامد بیماری وخیم مشیمیه است و به جداشدگی شبکیه و کوری منجر میشود [علوم پایۀ پزشکی]
واژههای مصوب فرهنگستان