پیادهبَر [حملونقل ریلی] وسیلهای در پایانهها که مانند یک پیادهروِ متحرک مسافران را در مسیر ثابت جابهجا میکند ...
واژههای مصوب فرهنگستان
ارباب جراید، روزنامه داران و روزنامه نگاران
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برجستگان [آیندهپژوهی] افراد شاخصی که در درک از آینده جهش ایجاد میکنند و اندیشهها و دانش آینده را برای دیگران آشکار میسازند ...
دوباره دارای جمعیت کردن، دوباره دارای سکنه کردن، دوباره مسکون ساختن
نفاق انداختن، میانه ی مردم را به هم زدن
دسته دسته مردم
شهری، اهالی شهر سایر معانی: مردم شهر، شهرزیان، شهروندان، شهر نشینان
کارگر، طبقه کارگر سایر معانی: (انگلیس) کارگران، عمله ها، کارگران، طبقه
این بندر هنوزاباد نشده است
جوانان، دخترهاوپسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
اجتماع، انجمن، عوام، عموم سایر معانی: جامعه، هامه، عامه، جمهور، گروهی از مردم دارای ویژگی مشترک، اقلیت، کشورهای همبسته، هم پیوست، همپیوند، (مالکیت) اشتراک، انبازگری، وابسته به اشتراک، مشترک، ...
تعدیل کننده، پله برقی، پله متحرک، پلکان متحرک سایر معانی: n : پلکان متحرک، adj : در دستمزد یاقیمتها تعدیل کننده [عمران و معماری] پله برقی [ریاضیات] آسانسور، پلکان متحرک، پلکان برقی ...