انبوهی، تراکم، سیری، ستبری، غلظت، چگالی، ضخامت، سفتی سایر معانی: پرپشتی، فشردگی، همفشردگی، مایه داری، کندذهنی، دیرفهمی، خنگی، کودنی، خرفتی، رجوع شود به: current density [شیمی] (نسبت جرم به ح ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
روشنی، وضوح، شفافیت
روشنی، وضو، شفافیت
زیرکی، روشن بینی، وضوح، روشنی، صراحت، تیز بینی، شفافی، روش فکری سایر معانی: عاقلی