اویزه، لنگه، شیب، بی تکلیف، اویز شده سایر معانی: (هر چیز تزیینی که از چیز دیگر آویخته باشد) آویزه، زیور، طاق (در برابر: جفت)، همتا، معلق، اویخته، قرین، نامعلوم، ضمیمه شده [ریاضیات] آویخته، ن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گروه آویزان [شیمی] گروهی شیمیایی که در زنجیر بسپارها وجود دارد و به مازه آویزان است
واژههای مصوب فرهنگستان
گروه آویزان [مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] گروهی شیمیایی که در زنجیر بسپارها وجود دارد و به مازه آویزان است
بسپار آویزیونی [شیمی] بسپاری یونی که در آن یون پیوندخورده از زنجیرۀ اصلی آویزان است
[زمین شناسی] آویزه انحلالی - رجوع شود به pendant [speleo] (آویزه، لنگه [غارشناسی]).
هم بستگی، ارتباط، ربط، بستگی دو چیز با هم سایر معانی: هم خویشی، هم وابستگی، تلازم، (آمار) همبستگی، تناظر، تقارن، همالش، همال بودن [حسابداری] همبستگی [علوم دامی] همبستگی ؛ معیاری که نشان می د ...
نوسانی سایر معانی: آویزان، آونگان، آویخته، تاب مانند، آونگ سان، سر زیر، سر آویخته، سر خمیده
گروهی شیمیایی بر پایۀ گروههای سولفیدی که در کائوچوی طبیعی پختشده با گوگرد وجود دارد [شیمی]
زنجیری جانبی در یک بسپار که دارای پیوند دوگانه است [مهندسی بسپار]
زنجیری جانبی در یک بسپار که دارای پیوند دوگانه است [مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ]
بسپاری یونی که در آن یون پیوندخورده از زنجیرۀ اصلی آویزان است [مهندسی بسپار]
زنجیر کوتاهی که یک سر آن به شناوه/ بویۀ مهار و سر دیگر آن به زنجیر بستر دریا (ground chain) بسته میشود [حملونقل دریایی]