گدا، بی نوا، معسر یا عاجز از پرداخت سایر معانی: لات، آس و پاس، مفلس، بی پول، لات و لوت، (در اصل) مسکین (کسی که با خیرات زندگی می کند)، فقیر [حقوق] مفلس، فقیر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اعانه به بینوایان
فقیر کردن، گدا کردن سایر معانی: بی چیز کردن، لات و لوت کردن، مفلس کردن
ورشکستگی، افلاس، توقف بازرگان سایر معانی: وازدگی، واخوردگی، مردودیت، شکست [حسابداری] ورشکستگی [حقوق] ورشکستگی
گدا خانه، گدایی، محل سکونت گدایان سایر معانی: (گیاه شناسی) علف گدا (انواع گیاهانی که در شرق ایالت متحده برای بهسازی زمین کشت می شود به ویژه: desmodium purpureum)، دریوزگی، فقر شدید، مسکینی، ...
بی پولی، تهیدستی
سائل، گدا، درویش، دربدر، دربدر، گدایی کننده سایر معانی: دریوزه گر، صدقه گیر، قلندر، گداوار، گداماب، وابسته به گدایان، قلندروار، وابسته به فرقه های مذهبی که اعضای آن از راه صدقه گیری زندگی می ...
محتاج، واجب، لازم، بایسته سایر معانی: نیازمند، (سخت) محتاج، بی چیز، ندار، تنگدست
تنگ چشمی، خست، خسیسی
مسکین، نا سازگار، فرومایه، پست، غریب، بی پول، محتاج، فقیر، بی چاره، فرومانده، نا مرغوب، بی نوا، معدود، ناچیز، دون، لات، مستمند، ضعیف الحال سایر معانی: تنگدست، تهیدست، بی چیز، نیازمند، بی بضا ...
در کشتی تجارتی مسلح کار کردن سایر معانی: (کشتی جنگی خصوصی که در مقابل پول به دولت خدمت می کرد) مزدور ناو، کشتی تجارتی که هنگام جنگ توسط دولت مصادره ومسلح میشود، فرمانده کشتی بازرسی، درکشتی ت ...
خرد کردن، کاستن، خرد ساختن، کم کردن، تقلیل دادن، تنزل دادن، مطیع کردن، ساده کردن، استحاله کردن سایر معانی: کاهش دادن، پایین آوردن، کاهیدن، کاهاندن، ویدا کردن، کاست کردن، از قیمت کاستن، ارزان ...