جزء، جزء ترکیبی، ذرات سایر معانی: (جزیی از یک چیز مرکب) جز، جز ترکیبی، جز مقوم، پاره، پاژ، فرشیم، در جمع اجزاء، داخل شونده، عوامل، عناصر [عمران و معماری] جزء متشکله - ماده متشکله [ریاضیات] ج ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی