عفو مشروط، قول شرف، قول مردانه، بقید قول شرف آزاد ساختن سایر معانی: (در اصل) قول شرف (به ویژه قول اسیر جنگی که در عوض آزادی از شرکت مجدد در جنگ خودداری خواهد کرد)، شروط مربوط به قول شرف، پیر ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کسی که به قید التزام از زندان آزاد شده است
تخلیه، عزل، خلع، ترشح، بده، انفصال، معزول کردن، درکردن، اداء کردن، ترشح کردن، منفصل کردن، خالی کردن، مرخص کردن، خارج کردن سایر معانی: خالی کردن (بار از کشتی و غیره)، تخلیه کردن، (گلوله) خالی ...
اسم شب، کلمه رمزی، شعار حزبی، شعار حزب سایر معانی: (حزب و غیره) شعار، اسم رمز