discharge
معنی
سایر معانی: خالی کردن (بار از کشتی و غیره)، تخلیه کردن، (گلوله) خالی کردن، شلیک کردن یا شدن، آتش کردن، مرخص کردن (به ویژه سرباز وظیفه و هیئت داوران دادگاه و زندانیان و غیره)، بیرون ریختن، بیرون دادن، (دق دلی یا عقده) خالی کردن، گفتن، اخراج کردن، بیرون کردن، (وظیفه یا قرض و غیره) ادا کردن (دین خود را)، انجام دادن، پرداخت، اجرا، (برق) خالی کردن (باطری و خازن و غیره)، دشارژ کردن، تخلیه ی الکتریکی، جهش برقی، تهی سازی، باراندازی، ترخیص، تهینگی، ورقه ی خاتمه خدمت، کارت پایان خدمت، (حقوق) برگ آزادی (از زندان)، ورقه ی برائت، بری الذمه بودن، برگه ی ادای دین، رسید پرداخت بدهی، (آنچه که تخلیه شده یا بیرون داده شده است) چرک، ریم، فضولات، برون ریخت، دررفتن، (کمیسیون های پارلمانی و غیره) دستور پایان مذاکرات و بررسی لایحه را دادن، (چیت سازی) رنگ زدایی کردن، (معماری) وزن پراکنی کردن، درکردن گلوله
[سینما] تخلیه بار
[عمران و معماری] تخلیه - بده - دبی - شدت جریان - تخلیه کردن
[برق و الکترونیک] تخلیه، دشارژ - تخلیه 1. عبور الکتریسیته از یک گاز که معمولاً با تابش، قوس، جرقه، یا هاله همراه است . 2. بر داشتن بار از باتری، خازن یا سایر قطعات ذخیره کننده الکتریسیته . 3. تبدیل انرژی شیمیایی به انرژی الکتریکی در باتری .
[مهندسی گاز] خروجی، تخلیه، خالی کردن
[زمین شناسی] آبگذری مقدار آبی که در یک واحد زمانی معین از یک نقطه معین از رودخانه عبور می کند.
[بهداشت] مرخص کردن بیمار - ترشح زخم - تخلیه
[حقوق] بری الذمه کردن، آزاد کردن، لغو کردن، تبرئه کردن، ایفاء کردن، ادا کردن، اجرا کردن، منفصل کردن از خدمت، اخراج کردن، تخلیه کردن
[نساجی] برداشت - برداشت کردن - برداشت رنگینه - تخلیه
[ریاضیات] تسویه ی حساب، اخراج کردن، تخلیه الکتریکی، مصرف، تخلیه شدن، مصرف شدن
[پلیمر] خالی شدن
[آب و خاک] دبی، تخلیه، بده، شدت جریان، آبدهی، آهنگ جریان