پیچ، توپ پارچه، سرند، از جا جستن، پیچاندن سایر معانی: پیچ (و مهره) کردن، جهیدن، پرش کردن، جست زدن، (پارچه) قواره، توپ، (نساجی) طاقه، طاقه کردن، آبگونه ی جهیده در هوا، آب پیکان، آب فواره زده، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضامن، چفت، محکم نگاه داشتن، چفت کردن، قفل کردن، بوسیله کلون محکم کردن، ضامنی کردن سایر معانی: کلون (در)، کلتد، چفت و بست، قفل توی در، قفل فنری، گیر و بست، کشوی فنری، کلون کردن، بستن، رجوع شو ...
قفل، طره گیسو، دسته پشم، چخماق تفنگ، سد متحرک، سدبالابر، چشمه پل، مانع، چین، چفت و بست، قفل کردن، بغل گرفتن، بستن، قفل شدن، راکد گذاردن، بوسیله قفل بسته ومحکم شدن سایر معانی: قفل کردن یا شدن ...