(به خاطر شلوغی یا انباشتگی) کم جا، تنگ، شلوغ، انباشته، چپانده، به هم چپیده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شلوق ,پرچمعیت
سفت، متراکم، محکم، انبوه، احمق، غلیظ، پر پشت، چگال، خنگ، متکاثف سایر معانی: (آبگونه ها) غلیظ، مایه دار، همفشرده، کندذهن، خرفت، دیرفهم، کودن [عمران و معماری] متراکم - چگال - بهمفشرده - غلیظ [ ...
ساختاری بلوری متشکل از لایههای موازی که در هر لایۀ آن یک اتم با شش اتم همسان در تماس است|||متـ . ششگوش تنگچین closed-packed hexagonal [شیمی] ...
واژههای مصوب فرهنگستان