واژتخممرغی [زیستشناسی - علوم گیاهی] ویژگی بخش یا اندامی به شکل تخممرغ وارونه در گیاهان که قسمت پهن آن به سمت بالا یا نزدیک به رأس باشد ...
واژههای مصوب فرهنگستان
(به ویژه در مورد برگ) واژ تخم مرغی، بشکل تخم مرغ وارونه [ریاضیات] مقطع طولی تخم مرغ
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تقریبا بیضی، نیمه بیضی
اصلاح کردن، تغییر دادن، عوض کردن، دگرگون شدن، تغییر یافتن، دگرگون کردن، جرح و تعدیل کردن سایر معانی: (جزئیات ولی نه کلیات را) عوض کردن، دگراندن، دستکاری کردن، دگروار کردن، (خیاطی) بازدوزی کر ...
تخم مرغی، خاگدیس، بیضی
ovoid جسم تخم مرغی، تخم مرغی شکل
پیشگویی کننده سایر معانی: پیشگویی کننده
احیا کردن، دوباره جان بخشیدن، نوجان کردن
از نو ساختن، نوسازی کردن، احیا کردن سایر معانی: دوباره ساختن (رجوع شود به: construct بعلاوه ی re-)
دوباره انجام دادن یا کردن (رجوع شود به: do بعلاوه ی re-)، دوباره اتاق را تزئین کرد [کامپیوتر] انجام مجدد - معکوس کردن اثر جدیدترین فرمان undo
روشن کردن، خنک کردن، خنک ساختن، تازه کردن، نیروی تازه دادن به، از خستگی بیرون اوردن، با طراوت کردن سایر معانی: تر و تازه کردن، شاداب کردن، طراوت بخشیدن، نوجان کردن، خرم کردن، (با خوردن یا نو ...
تجدید نیرو کردن، نیروی تازه دادن به، باز نیرو بخشیدن سایر معانی: باز نیرو بخشیدن، تجدید نیرو کردن، نیروی تازه دادن به