خارج، خارجی، بیرونی سایر معانی: برونی، در بیرون، دوردست، دور افتاده، بعید [برق و الکترونیک] خارجی، بیرونی [ریاضیات] خارجی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خودریختی برونی [ریاضی] هر عضو گروه خارج قسمت گروه خودریختیهای یک گروه بر زیرگروه خودریختیهای درونی آن
واژههای مصوب فرهنگستان
[ریاضیات] خوددیسگی بیرونی، خودریختی برونی
[زمین شناسی] هسته بیرونی ناحیه ایی بیرونی یا فوقانی هسته زمین که در عمق 2900 تا 5100 کیلومتری زمین واقع بوده، شامل زون حد واسط می باشد و معادل با لایه E و لایه F است. با توجه کاهش بسیار قابل ...
[نفت] استوانه بیرونی مغزه گیر
روانشناسى : برون وابسته
[زمین شناسی] صفحه لولایی بالایی یک جفت از صفحات لولایی متعدد یا تقریباً افقی موجود در ناحیه اصلی صدف برخی از بازوپایان، که لبه حفرات داخلی و حفرات ساقی را از هم جدا کرده است. مقایسه شود با: ...
[عمران و معماری] نشانه خارجی [برق و الکترونیک] نشانه بیرونی نشانه ای در حدود 8 کیلومتری ( 5 mi) رسیدن به انتهای مسیر حرکت در سیستم فرود ابزار دقیق هواپیما این نشانه، نقطه مشخصی را از خط نمای ...
[ریاضیات] عمل خارجی
[زمین شناسی] سیارات خارجی دورترین سیارات منظومه شمسی، که شامل مشتری، زحل، اورانوس، نپتون و پلوتون هستند. به استثنای پلوتون این سیارات، سیارات مشتری مانند معروف هستند.
[ریاضیات] حاصل ضرب خارجی، حاصل ضرب برداری
[ریاضیات] حاصل ضرب خارجی دو بردار، حاصل ضرب برداری دو بردار