خود سازمانده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خودسازماندهی در بحران [آیندهپژوهی] توانایی یک سامانه در نزدیک شدن به نقطۀ بحرانی و حفظ خود در آن نقطه
واژههای مصوب فرهنگستان
تطبیق، تنظیم، تعدیل، اصلاح، میزان، تسویه، اسباب تنظیم، الت تعدیل سایر معانی: تطبیق دهی، سازگاری، دکمه یا اسباب تنظیم، رگلاژ، میزان ساز، میزان گر، (بیمه) محاسبه ی (برآورد) میزان خسارت، تنزل ق ...
مهندسی سایر معانی: (طرح ریزی ساختمان و اداره ی راه و پل و کارخانه و غیره) برنامه ریزی و اجرا [عمران و معماری] مهندسی - بررسی فنی [برق و الکترونیک] مهندسی تخصصی که در آن دانشهایی از علوم ریاض ...