[ریاضیات] افراز مرتب
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] چارتایی مرتب، چهارتائی مرتب
[ریاضیات] نمونه های مرتب
[کامپیوتر] درخت مرتب شده .
ترتیب، مرتب سازی، سفارش دهی سایر معانی: ترتیب، مرتب سازی، سفارش دهی [ریاضیات] مرتب کردن، ترتیب، ترتیبی، مرتب سازی، رابطه ی ترتیبی [آمار] 1. مرتب سازی 2. ترتیب 3. مرتب کردن ...
[حسابداری] هزینه سفارش [صنعت] هزینه سفارش دهی [ریاضیات] هزینه ی سفارش
دمای نظمی [فیزیک] دمایی که در آن یا در مجاورت آن گذار فاز رخ میدهد
واژههای مصوب فرهنگستان
بی نظم، بی سامان، بی ترتیب [ریاضیات] بی ترتیب، بی نظم
مصدر، خدمتکار بیمارستان، گماشته، مرتب، منظم، باانضباط سایر معانی: بسامان، سامان مند، با دهناد، با سرواد، آراسته، خوش رفتار، نیک رفتار، پیرو قانون، صلح جو، سر به راه، (ارتش) وابسته به امربری، ...
صندوق زباله در خیابان
سانحهنگار [حملونقل دریایی] دستگاهی تعبیهشده در یک محفظۀ بسیار محکم که مؤلفههای پرواز را برای بررسی علت سوانح احتمالی ثبت میکند ...
اختلال سازگاری [روانشناسی] اختلالی که در آن واکنشی ناسازگارانه در طی سه ماه پس از حادثهای تنشزا نظیر طلاق و بازنشستگی و تولد فرزند و بحران کاری و مشکلات حاد تحصیلی در فرد ر ...