[ریاضیات] فلش متقابل، پیکان متقابل
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[برق و الکترونیک] جهت مقابل
معنی متضاد، معنی وارونه
کِشَند مقابل [اقیانوسشناسی] فراکِشَندی که در نقطهای، دقیقا مـقــابـل یـک کـِشَـنـد مـسـتـقـیـمِ (direct tide) درحالوقوع در سوی دیگر زمین، روی میدهد ...
واژههای مصوب فرهنگستان
روبروی هم، مقابل هم، بطورمخالف یا متضاد [ریاضیات] متقابلا
در طرف روبرو، در انسوی دیگر
همتا، هم ردیف
در خانه روبرو آتش سوزی ر داده است
[ریاضیات] بردار های مختلف الجهت
از میان، از عرض، از وسط، یکسره، ازاین طرف بان طرف، از این سو بان سو، در میان سایر معانی: از یک سو به سوی دیگر، از یک طرف به طرف دیگر، از یک زمان به زمان دیگر، به طور ضربدر، به طور متقاطع، در ...
مدعی، دشمن، مخالف، رقیب، حریف، خصم، عدو، هم اورد، ضد، مبارز، مبارز، متخاصم، ضد سایر معانی: مخالفت، وابسته به دعوی (حقوقی)، مدعیانه، معاندانه، وابسته به مخالفت، مورد دعوی [حقوق] طرف دعوی، طرف ...
مخالف، مربوط به ساکنین ینگی دنیا، واقع در طرف مقابل زمین سایر معانی: مستقیما، متقاطر [ریاضیات] دو سر قطر، متقاطر