across
معنی
از میان، از عرض، از وسط، یکسره، ازاین طرف بان طرف، از این سو بان سو، در میان
سایر معانی: از یک سو به سوی دیگر، از یک طرف به طرف دیگر، از یک زمان به زمان دیگر، به طور ضربدر، به طور متقاطع، در آن سوی، در آن طرف، در طرف مقابل، از پهنا، عرضا، پهنا، آن طرف، آن سوی، سرتاسر
[عمران و معماری] در عرض
[ریاضیات] از وسط، از روی، از میان، سرتاسر، بر روی
سایر معانی: از یک سو به سوی دیگر، از یک طرف به طرف دیگر، از یک زمان به زمان دیگر، به طور ضربدر، به طور متقاطع، در آن سوی، در آن طرف، در طرف مقابل، از پهنا، عرضا، پهنا، آن طرف، آن سوی، سرتاسر
[عمران و معماری] در عرض
[ریاضیات] از وسط، از روی، از میان، سرتاسر، بر روی
دیکشنری
در سراسر
قید
through, acrossاز میان
acrossاز عرض
across, crosswise, athwart, crosswaysاز وسط
indiscriminately, altogether, all, exactly, at once, acrossیکسره
acrossازاین طرف بان طرف
across, athwartاز این سو بان سو
حرف اضافه
among, between, amongst, amid, across, amidstدر میان
ترجمه آنلاین
در سراسر