عملیاتی سایر معانی: عامل [حسابداری] عملیاتی [عمران و معماری] کارکرد [برق و الکترونیک] عملکرد، کار [ریاضیات] عملکرد، عامل
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[پلیمر] عرصه عملیاتی
دارایی در گردش
[عمران و معماری] پل بهره برداری - پل کارگاهی
[عمران و معماری] شرایط عملکردی
[حسابداری] هزینه خدمات
[عمران و معماری] مهندس اجرایی
[عمران و معماری] ارتفاع مفید [زمین شناسی] ارتفاع مفید
[حسابداری] سود عملیاتی
[حسابداری] اطلاعات عملیاتی
[برق و الکترونیک] دستور کار
[معدن] بار عملیاتی (ترابری)