خود رو، اتومبیل، ماشین متحرک خودکار، ماشین خودرو سایر معانی: ماشین سواری، خودرو (سواری نه باری)، اتومبیل راندن، اتومبیل سوار شدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دیگ، پاتیل، کوره، تنور، تون حمام و غیره، بوته آزمایش، گرم کردن، مشتعل کردن سایر معانی: تون، (دستگاه) گرمازا، (مجازی - هرجای بسیارگرم) جهنم، جهنم دره، بوته ازمایش [برق و الکترونیک] کوره [مهند ...
(دستگاهی که می سوزاند و تبدیل به خاکستر می کند به ویژه زباله را) زباله سوز، خاکسترگر، کوره ای که اشغال یا لاشه مرده در ان سوزانده و خاکسترمیشود [عمران و معماری] کوره زباله سوزی - کوره آشغالس ...