فرد، ادم عجیب، فرد، غیر عادی، چرند، عجیب، طاق، عجیب و غریب، تک سایر معانی: تا، تاق، لنگه، ناقص (به ویژه یک سری کتاب یا مجله که چند جلد آن کم است)، نا جور، فرد (در برابر: زوج)، تاق (در برابر: ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زیادی باقی مانده
[شیمی] الکترون منفرد
[برق و الکترونیک] هسته های فرد - زوج هسته هایی که تعداد پروتونهای آنها فرد و تعداد نروترونهای آنها زوج است .
[برق و الکترونیک] هماهنگ فرد هماهنگی که مضرب فرد بسامد اصلی است .
[ریاضیات] عدد صحیح فرد
کارهای گوناگون، خرده کاری، کارهای سرپایی، پادویی
(کالا) ناجور، غیر یکدست، (سرویس ظروف و غیره) دارای کسری، ناقص، خرده ریز، زیاد آمده، ته مانده
بررسی توازن فرد
[ریاضیات] چندجمله ای فرد
[نساجی] ماکوهای نابرابر
[نساجی] نخ تکی در بافندگی