معنی
فرد، ادم عجیب، فرد، غیر عادی، چرند، عجیب، طاق، عجیب و غریب، تک
سایر معانی: تا، تاق، لنگه، ناقص (به ویژه یک سری کتاب یا مجله که چند جلد آن کم است)، نا جور، فرد (در برابر: زوج)، تاق (در برابر: جفت)، منفرد، خرد، خرده، پول خرد، پول سیاه، اندی، خرده ای، کمی، چندی، گهگاهی، اتفاقی، نا معین، گاه و بیگاه، جور واجور، متفرقه، نا بهنجار، بیواره، دور افتاده، خارج از دسترس، رجوع شود به: odds، (قدیمی - ندا به نشان شگفتی) خدایا!، ای خدا!، interj :سوگند ملایم، بخدا، adj : طاق، نخاله
[ریاضیات] فرد
سایر معانی: تا، تاق، لنگه، ناقص (به ویژه یک سری کتاب یا مجله که چند جلد آن کم است)، نا جور، فرد (در برابر: زوج)، تاق (در برابر: جفت)، منفرد، خرد، خرده، پول خرد، پول سیاه، اندی، خرده ای، کمی، چندی، گهگاهی، اتفاقی، نا معین، گاه و بیگاه، جور واجور، متفرقه، نا بهنجار، بیواره، دور افتاده، خارج از دسترس، رجوع شود به: odds، (قدیمی - ندا به نشان شگفتی) خدایا!، ای خدا!، interj :سوگند ملایم، بخدا، adj : طاق، نخاله
[ریاضیات] فرد
دیکشنری
فرد
اسم
individual, man, odd, man jack, roll, listفرد
oddادم عجیب
صفت
odd, unique, single, unparalleled, only, unexampledفرد
exotic, odd, peculiar, outlandish, queer, rumعجیب و غریب
strange, astounding, odd, wonderful, extravagant, amazingعجیب
oddطاق
unusual, abnormal, uncommon, eccentric, eccentric, oddغیر عادی
single, one, individual, solo, lone, oddتک
corny, absurd, silly, nonsensical, ludicrous, oddچرند
ترجمه آنلاین
عجیب و غریب
مترادف
accidental ، casual ، chance ، contingent ، different ، fluky ، fortuitous ، fragmentary ، incidental ، irregular ، occasional ، odd lot ، periodic ، random ، seasonal ، sundry ، varied