روی سکه، روی اسکناس، قضیه تالی، روی هر چیزی سایر معانی: (باریک تر در پایین و پهن تر یا ستبرتر در بالا) زیر باریک، فرو باریک، طرف مقابل، رو به رو، قرینه، همتا، وارو، (سکه و مدال و غیره) رو (د ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نقطهء مقابل یا متقاطر سایر معانی: مفرد رجوع شود به: antipodes، pl نقطه ء مقابل یا متقاطر
منظر، بند، شکل، صورت کوچک، سطح کوچک جواهر و سنگهای قیمتی سایر معانی: (هریک از سطوح تراشیده شده و صاف جواهر مثلا سطوح الماس) تراش، سطح، پخ، (شخصیت و موضوع و غیره) جنبه، رخه، چهرک، سیما، رویه، ...
(امریکا - عامیانه) پشت صفحه ی گرامافون (و غیره)، بخش ثانوی (و کم اهمیت تر) هرچیز، پشت هرچیز، پشت هرچیز the flip side of this matter جنبهی معکوس این قضیه
باقی، باقی مانده، پس مانده، فضله، سایرین، با تخفیف فروختن سایر معانی: باقی ماندگان، بازماندگان، به جامانده، بقیه، تتمه، کتاب های ته انباری، کتاب های فروش نرفته (و مانده در انبار)، (کتاب های ...