[عمران و معماری] زاویه منفجره - گوشه باز [ریاضیات] زاویه ی منفرجه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] بلوک زاویه باز
[ریاضیات] مثلث منفرجه الزوایا
[زمین شناسی] نیمساز منفرجه نیمساز زاویه منفرجه میان محورهای نوری یک بلور دو محوره.
درشت، کودن، زمخت سایر معانی: احمق، بی شعور، نابخرد، نفهم، دیرفهم، پخمه، بدسلیقه، غیرحساس، پوست کلفت، خشن، خام
کودن، احمق، کند، گرفته، راکد، کند کردن سایر معانی: کم هوش، کند ذهن، خنگ، کرخ، کرخت، عاری از احساس، بی حس، خمود، سست، بی حال، بی اشتیاق، بی دل و دماغ، بی مزه، غیرفعال، بی فعالیت، بی کار، ناکن ...
بکندی، کند، بسنگینی، سنگین، بطورتیره
بی فکر سایر معانی: ناهشیار، بی اندیشه، غیرذی عقل، فاقد عقل و شعور، بی عقل، بی شعور، بی خرد، بی توجه، بی مبالات، بی دقت، نابیاد، بدون نگرانی (معمولا با:of)
فراموشکاری، چشم پوشی
گیج، مزخرف، احمق، کند ذهن، خیره سر، سبکسر، سفیه، خنگ، نفهم، دبنگ سایر معانی: کودن، کم هوش، دیرآموز، پخمه، خرفت، دخو، هالو، احمقانه، نابخردانه، ابلهانه، بی روح، کسل کننده، خسته کننده، واژه ی ...
مزخرف، سفاهت، بیهوشی، بی علاقگی، خیره سری، خریت، حماقت، سبک سری، کند ذهنی سایر معانی: ابلهی، کودنی، کم هوشی، stupidness خریت
ازروی کودنی یاگیجی، از روی نادانی، بطور مزخرف یا بیمزه