دارا بودن، بدهکار بودن، مدیون بودن، مرهون بودن سایر معانی: وام دار بودن، قرض داشتن، بدهی داشتن، (به کسی یا چیزی) دین داشتن، زیر بار منت بودن، سپاسمند بودن، (قدیمی) داشتن، مالک بودن [حقوق] بد ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مسئولیت، معتبر، ابرومند، عهده دار، مسئولیت دار سایر معانی: مسئول، پاس ور، پتوازگر، جوابگو، پاسخگو، پر مسئولیت، پرپتواز، پرپاس وری، مسبب، موجب، عامل، باعث، بانی، وظیفه شناس، قابل اعتماد، خوش ...
سپاسگزاری، تشکر، تقدیر، سپاس، اظهار تشکر، تشکر کردن، تقدیر کردن، سپاسگزاری کردن سایر معانی: سپاس کردن (رجوع شود به: thanks)، مسئول دانستن، مقصر شناختن