تکه و پاره، چیزهای متفرقه، چیز باقی مانده سایر معانی: خرده ریز، چیزهای جور واجور، خرت و پرت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مخلفات، گوناگون، خرده ریز، متفرقه سایر معانی: چیزهای گوناگون، چیزهای متفرقه