غذایی، رزقی سایر معانی: وابسته به تغذیه و گوارش، گوارشی، وابسته به حفظ و نگهداری، روزی رسان، غذا دهنده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مغذی سایر معانی: پرودی، پرودین، پرپرود
سودمند، سلامت بخش، سالم ومغذی، درودی سایر معانی: تندرستی بخش
سازگار، سرحال، خوش بنیه، سالم، سلامت، سالم و بی خطر سایر معانی: تندرستی بخش، سلامت بخش، شاداب، حاکی از سلامتی، تندرستی آمیز، wholesomeness خوش مزاج