هنج [ریاضی] تابعی نامنفی با نماد رایج || . || بر یک فضای بُرداری که خواصی شبیه تابع قدر مطلق در اعداد مختلط دارد
واژههای مصوب فرهنگستان
هنجار [روانشناسی] هرگونه الگوی رفتار یا عملکرد ویژۀ یک گروه اجتماعی خاص
حد وسط، هنجار، قاعده، اصل قانونی، ماخذ قانونی، مقیاس یا معیار سایر معانی: معیار، ضابطه، دستور، میزان، هند، حد متوسط، میانگین، معدل [بهداشت] هنجار - هنج - نرم [حقوق] هنجار، معیار، رسم، عرف و ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عملگر هنجگیر [ریاضی] فرمولدار
[ریاضیات] نرم ماتریس
گونیا [نجوم] صورت فلکی آسمان جنوبی (southern sky) نزدیک به قطب جنوب آسمان
نجوم : گونیا
[ریاضیات] شتاب قائم، شتاب عمودی
[ریاضیات] زمان بیکاری مجاز
[سینما] زاویه نرمال [زمین شناسی] زاویه معمولی
[آمار] تقریب نرمال
درخودماندگی بهنجار [روانشناسی] ویژگی هفتههای اول رشد که در آن شیرخواران کاملا در خود فرومیروند و نسبت به محرکهای بیرونی بیتوجه هستند ...