[برق و الکترونیک] مدار نفی ( یا ) ی منطقی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[برق و الکترونیک] نوراد فرمان مشترک دفاع هوایی آمریکای شمالی که عملیات خدمات مختلف را در دفاع از ساکنان ایالات متحده و مناطق دیگر شمال قاره آمریکا هماهنگ می کند .
نورادرنالین روانشناسى : نوراپى نفرین
[زمین شناسی] نوعی کانی - فرمول شیمیایی: Mg3(SiO4)(F,OH)2
یکجور مسلسل که سوئدی اختراع کرده است
شمالی، وابسته به شمالاروپا سایر معانی: (نژاد شناسی) شمال اروپایی، اسکاندیناوی، نوردیک
یکجور نیمتنه گشادمردانه که کمر بند میخورد
(از ریشه ی عربی) چرخ چاه، چرخ آبکش (از چاه یا رودخانه)، چر آب کشی از چاه، ناعوره
هنج [ریاضی] تابعی نامنفی با نماد رایج || . || بر یک فضای بُرداری که خواصی شبیه تابع قدر مطلق در اعداد مختلط دارد
واژههای مصوب فرهنگستان
هنجار [روانشناسی] هرگونه الگوی رفتار یا عملکرد ویژۀ یک گروه اجتماعی خاص
حد وسط، هنجار، قاعده، اصل قانونی، ماخذ قانونی، مقیاس یا معیار سایر معانی: معیار، ضابطه، دستور، میزان، هند، حد متوسط، میانگین، معدل [بهداشت] هنجار - هنج - نرم [حقوق] هنجار، معیار، رسم، عرف و ...
عملگر هنجگیر [ریاضی] فرمولدار