بی حس کردن، فلج کردن، از کار انداختن سایر معانی: پراکافتن، پراکافت کردن، خواباندن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مانع شدن، گیر کردن، قرار گرفتن سایر معانی: گذربندی کردن، حائل شدن، ناکام گذاشتن، هاژ کردن، چوب لای چرخ گذاشتن، خنثی کردن، (بازی گلف) قرار گرفتن گوی حریف میان سوراخ و گوی بازی کننده، حائل شدن ...