حکومت اشرافی، طبقهء اشراف سایر معانی: نخبگان، بهسالاران، بهزادان، زبدگان، (در اصل) بهسالاری (حکومت خوب ترین افراد)، بهزاد سالاری، اشراف سالاری (حکومت اقلیت اشرافی که ثروت و مقام موروثی دارند ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ظرافت، خوش اندامی، زیبایی، وقار، لطافت، ریزه کاری سایر معانی: قشنگی، برازندگی، دلپسندی، ملاحت، آراستگی (elegancy هم می گویند)، سلیقه [نساجی] ظرافت - لطافت - زیبایی