صدا، ندا، فراخوانی، پیشه، پیشه و شغل، فراخواننده سایر معانی: حرفه، شغل، کار، بانگ، صدا زدن، تلفن زنی، سخن پراکنی، انگیزه، رسالت، احساس نیرومند (به ویژه در جهت خدمت به دیگران)، فریاد ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وسیله معاش، معیشت، معاش، اعاشه سایر معانی: گذران، وسیله ی امرار معاش
سرگرمی، حرفه، اشتغال، اشغال، پیشه، تصرف، شغل سایر معانی: تصرف به زور، کار، (جمع) مشغولیات، اشغالی، اشغالگر، سکونت، سکنی، در زیستی، تصدی، فرداری، مربوط به حرفه [حقوق] شغل، اشتغال [ریاضیات] اش ...