سیاهی، سیاه رنگی سایر معانی: سیاهی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تیرگی، تاری سایر معانی: تاریکی، ظلمت، نابینایی، کوری، بی بصیرتی، پنهانی [کامپیوتر] تیره گی [نساجی] تیرگی ( عکس روشنی )
هنگام غروب، هوای گرگ و میش، تاریک و روشن، تاریک نمودن سایر معانی: (آغاز تاریکی در اول شب) شفق، غروب، شب گیر، غلس، گرگ و میش، خور نشست، (شعر قدیم) تیره رنگ، شب رنگ، سایه گون، تاریکی، تیرگی، د ...
شب، شبانگاه سایر معانی: شب تا صبح، غروب تا سحر، شب هنگام، شبگاه، شبانگاه یعنی ازمغرب تاسپیده دم