اخیرا، بتازگی سایر معانی: تازگی، این اواخر، ازنو، ازسر، دوباره
دیکشنری انگلیسی به فارسی
از نو، دوباره سایر معانی: بار دیگر، دگر بار
از نو، دوباره، از سر، بطرز نوین سایر معانی: بار دیگر
جفت، زن و شوهر، دوتا، نر و ماده، زوج، جماع کردن، جفت شدن، عمل امتزاج و جفت کردن، بهم بستن، وصل کردن، جفت کردن، پیوستن سایر معانی: دو عدد، (عامیانه) چند، چند عدد، چند تا (گاهی بدون: of)، جفت ...
تازه، بتازگی سایر معانی: اخیرا، جدیدا