سرخپوست، امریکایی آغازین
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] آسفالت طبیعی، قیر مایع یا نیمه مایع
[کامپیوتر] کد اصلی .
[شیمی] فلزات خالص طبیعی [معدن] فلزات خالص طبیعی (زمین شناسی اقتصادی)
[کامپیوتر] روش بومی ( محلی ) برنامه ی کامپیوتری کامپایل شده به زبان ماشین کامپیوتر خاصی که روی آن اجرا می شود .مثلاً یک برنامه ی java معمولاً به کد بایتی java کامپایل می شود . اما در بعضی مو ...
[نفت] گل طبیعی
[شیمی] مومیا
بومیزبان [زبانشناسی] فردی که زبان مشخصی را بهعنوان زبان مادری فراگرفته است |||متـ . گویشور بومی
واژههای مصوب فرهنگستان
بطور طبیعی، بطور ساده
چاره، شق، شق دیگر، پیشنهاد متناوب، دیگر، متناوب، متبادل، تناوبی، نوبتی، نوبهای سایر معانی: فرعی، ثانوی، گزین، راه یا کار دیگر، دگره، شق ثانی، گزینه، جگاره، (امریکا) وابسته به مدارس یا سازمان ...
جبر متناوب [ریاضی] جبری که یک حلقۀ متناوب است
[ریاضیات] هیأت متناوب