موسیقی مقامی [موسیقی] دستهای از آثار موسیقایی که بر مبنای مقامهای مختلف، غیر از بزرگ (major) و کوچک (minor)، تصنیف شود؛ مقامهای شرقی و کلیسایی از آن جمله است ...
واژههای مصوب فرهنگستان
(شعر و غیره را) دارای موسیقی کردن، به موسیقی درآوردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نت های موسیقی که روی صفحات جدا از هم چاپ شده است
موسیقی آماده [سینما و تلویزیون] موسیقی ضبطشده و موجود که مجددا مورد استفاده قرار گیرد
استعداد یا ذوق موسیقی
موسیقی آوازی [موسیقی] نوعی موسیقی که با صدای انسان اجرا میشود و میتواند با ساز همراهی شود
ناهنجار، بدصدا سایر معانی: بدصدا، ناهنجار
هم اهنگی، کنسرت، ساز واواز، انجمن ساز واواز، جور کردن، سر یکی کردن سایر معانی: وابسته به کنسرت، کنسرتی، (موسیقی) هماهنگی، همسازی، توافق، همکاری، همدلی، هم کوشی، مرتب کردن
موسیقی دوازدهنغمهای [موسیقی] موسیقی مبتنی بر به کار گرفتن ترتیب معینی از تمام دوازده صدای موجود در نظام اعتدال مساوی
نوعی الت موسیقی، ملیح، شیرین، خوش اهنگ سایر معانی: خوش آوا، خوش آهنگ، دل نواز
ساز الکترونیکی [موسیقی] سازی که در آن اصوات بهکمک ابزارهای الکترونیکی تولید میشوند یا تغییر میکنند
دلپذیر، خوش صدا سایر معانی: خوش آوا، نیک آوا، خوش آهنگ، خوش الحان، موزون، آهنگین