معنی

هم اهنگی، کنسرت، ساز واواز، انجمن ساز واواز، جور کردن، سر یکی کردن
سایر معانی: وابسته به کنسرت، کنسرتی، (موسیقی) هماهنگی، همسازی، توافق، همکاری، همدلی، هم کوشی، مرتب کردن

دیکشنری

کنسرت
اسم
concertکنسرت
concertساز واواز
concertانجمن ساز واواز
coordination, harmony, cadence, consonance, accord, concertهم اهنگی
فعل
sort, accord, adapt, assort, concert, consortجور کردن
collude, concert, concord, conspireسر یکی کردن

ترجمه آنلاین

کنسرت

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.