من من کردن، زیر لب سخن گفتن سایر معانی: زیر لبی گفتن، با دهان تقریبا بسته گفتن، دندیدن، سخن یا صدای زیرلبی، لند، (نادر - با لثه های بی دندان) جویدن (مانند پیران)
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(بازی کودکان) دشنه پرانی
ورد، طلسم، خرافات، سخنان نامفهوم سایر معانی: (در برخی قبایل غرب امریکا - طلسمی که مردم را از شر بدی نجات داده و زن ها را فرمانبردار می کند) مامبوجامبو، جادو، هرچیز ترس انگیز، هراسه، وسیله ی ...
خاموش
لال بازی با نقاب، زهد فروشی سایر معانی: نمایش نقاب پوشان، لودگی
مومیایی کردن [باستانشناسی] روشی برای حفظ جسد که در آن امعاواحشا و مغز را پیش از خواباندن جسد در سدیمکربنات از بدن خارج میکردند و سپس جسد را در نوارهای پارچهای می&zwnj ...
واژههای مصوب فرهنگستان
مومیایی کردن سایر معانی: (از ریشه ی فارسی) مومیایی کردن
گدا، گدای دغل باز
گوشک سایر معانی: (با فعل مفرد - پزشکی) اوریون، بیخ گوشک، طب گوشک [کامپیوتر] زبان برنامه نویسی که مخصوصاً برای بکار گیری رکوردهای پژشکی طراحی شده است . Massachusets General Hospital Utility M ...
[یوگا] خواسته برای رهایی
[برق و الکترونیک] بیشینه مقادیر مجاز مطلقحدود الکتریکی مشخص شده برای هر مدار، محصول، یا سیستم که تجاوز از آنها منجر به صدمه یا خرابی میشود این حدود پیوسته نیستند ومستقل از کار عادی اند
دمای بیشینۀ مطلق [علوم جَوّ] بیشینۀ دما در دورۀ آماری