خود رو، خود کار سایر معانی: (امریکا)، اتومبیل، پیشوند:، خود، برای خود، به تنهایی [autobiography]، n : خودرو، ماشین سواری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خود رو، اتومبیل، ماشین متحرک خودکار، ماشین خودرو سایر معانی: ماشین سواری، خودرو (سواری نه باری)، اتومبیل راندن، اتومبیل سوار شدن
واگنی که نیروی کشش آن برای حرکت بر روی ریل ازطریق موتور برقی نصبشده بر روی آن تأمین میشود [حملونقل ریلی]
واژههای مصوب فرهنگستان