غالبا سایر معانی: بیشتر، عمدتا، در اکثر موارد، در بیشتر حالات، اساسا
دیکشنری انگلیسی به فارسی
از همه مهم تر، مافوق همه، مخصوصا، بالاترازهمه
بتا، دومین حرف الفبای یونانی سایر معانی: حرف دوم الفبای یونانی، رقم دوم (فهرست یا لیست)، نفر یا چیز دوم، (نجوم) نام دومین ستاره ی هر استارگان (صورت فلکی) از نظر میزان درخشش (که بعد از آن نام ...
عمدتا، اصلا، علی الخصوص، بیشتر، اساسا، در اصل، بطور عمده [نساجی] اساسا" [ریاضیات] اصلی، اساسا
اساسا، بطور کلی، بیشتر