mostly
معنی
غالبا
سایر معانی: بیشتر، عمدتا، در اکثر موارد، در بیشتر حالات، اساسا
سایر معانی: بیشتر، عمدتا، در اکثر موارد، در بیشتر حالات، اساسا
دیکشنری
اغلب
قید
often, frequently, mostlyغالبا
ترجمه آنلاین
بیشتر
مترادف
above all ، almost entirely ، as a rule ، chiefly ، customarily ، essentially ، for the most part ، frequently ، in many instances ، largely ، many times ، most often ، often ، on the whole ، overall ، particularly ، predominantly ، primarily ، principally ، regularly ، usually