بیشین، وابسته به ضرب المثل، وابسته به حداکثر سایر معانی: بیشترین، حداکثر، بیشینه، بالاترین حد، مهینه [فوتبال] حداکثر [ریاضیات] ماکسیمال
دیکشنری انگلیسی به فارسی
منتها درجه، حد اکثر، بیشینه، ماکسیمم، بزرگترین و بالاترین رقم، منتهی درجه، بیشین، بیشترین، بالاترین، بزرگترین سایر معانی: مهین، مهینه، اوج، ماکزیمم (در برابر: کمینه minimum) [شیمی] حداکثر، ب ...
قلنبه، عالی، ممتاز، برجسته، واریز نشده سایر معانی: مبرز، زبده، نخبه، سرشناس، (وام یا کار و غیره) عقب افتاده، معوقه، نا تمام، حل نشده، بیرون زده، بر آمده، قلمبه، (سهام و اوراق قرضه) منتشر شده ...