(آدمی که هوش او برابر با 8 تا 12 ساله ها باشد - قدیمی) کودن، ادم سبک مغز وکم عقل، ادم احمق وابله
دیکشنری انگلیسی به فارسی
استعمال کلمات مرکب ضد و نقیض سایر معانی: (معانی بیان) ترکیب متضاد، پاد آمیزه (مثلا: لطف ظالمانه cruel kindness یا حزن دلچسب sweet sorrow)، استعمال کلمات مرکب ضد ونقی، استعمال کلمات مرکب متض ...
نادان، ابله سایر معانی: احمقانه، نابخردانه، وابسته به خر، الاغ مانند، بی شعور، خرصفت
کند ذهن، ادم کودن و احمق سایر معانی: (خودمانی) خنگ، احمق، دیرآموز
کودن، احمق، کند، گرفته، راکد، کند کردن سایر معانی: کم هوش، کند ذهن، خنگ، کرخ، کرخت، عاری از احساس، بی حس، خمود، سست، بی حال، بی اشتیاق، بی دل و دماغ، بی مزه، غیرفعال، بی فعالیت، بی کار، ناکن ...
کودن، استدلال کننده موشکاف، بیشعور سایر معانی: آدم نادان، جاهل، نابخرد
استعاره، (جمع) صنایع ادبی
مزخرف، نادان، ابله، احمق، ابلهانه، جاهل، نابخرد سایر معانی: بی شعور، دبنگ، ناهوشمند، گول، گولو، احمقانه، نابخردانه، با بی فکری، مسخره آمیز، مضحک، خنده آور، خجل، خجالتمند، شرمسار
ادم نادان، شخص کاملا بی سواد سایر معانی: آدم نادان و احمق، بی معرفت، بی دانش و پخمه، جاهل
خرفت، ابله، کند ذهن، بی کله، سبک مغز، ضعیف العقل سایر معانی: کودن، احمق، نادان، گوریش، پخمه
بی فکر سایر معانی: ناهشیار، بی اندیشه، غیرذی عقل، فاقد عقل و شعور، بی عقل، بی شعور، بی خرد، بی توجه، بی مبالات، بی دقت، نابیاد، بدون نگرانی (معمولا با:of)
احمق سایر معانی: آدم احمق، ابله، پخمه، کودن، ساده لوح