بدون این که بخواهم از خود تعریف کرده باشم، با کمال فروتنی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عفت، نجابت، پاکدامنی، عفت وعصمت، سادگی سایر معانی: پرهیزکاری، پارسایی، عصمت، تجرد، پرهیز از مقاربت جنسی (به خاطر ملاحظات مذهبی)
شایستگی، محجوبیت، نجابت، انطباق با مورد، پاک بینی سایر معانی: مناسبت، ادب، بزرگواری، آبرومندی (رجوع شود به: decent)، (جمع) آداب و اصول، نزاکت و حسن سلوک، معرفت، (جمع) تسهیلات و نیازهای زندگی ...
کمال، ادب
عدم اعتماد به نفس، کمرویی، ترس بیم از خود سایر معانی: ناخوداستواری
خود بینی، خودپسندی، خود پرستی، قابلیت نانیت سایر معانی: (اشاره ی مکرر به خود در سخن یا نگارش) منم منم، خودپیشاوری، خودستایی، از خودگویی، غرور، ابرتنی، بادسری، منت، خودستانی
گستاخی، بی شرمی، نا شایستگی، بی نزاکتی سایر معانی: هرزگی، نانجیبی، بی حیایی، بی عفتی، پستی، نا زیبندگی
فروتنی، حلم، خونسردی ونرمی سایر معانی: فروتنی، خونسردی ونرمی
مبالغه سایر معانی: خود نمایی، ادعایی زیاد
کفرامیزی، زشتی، بیحرمتی، پستی، وابستگی بچیزهای جسمانی
شایستگی، زیبندگی
خاموشی، ارامش، سکوت، کم حرفی سایر معانی: کم حرفی، خاموشی، سکوت، ارامش