کاریکاتور، ادمک، کاریکاتور ساختن سایر معانی: کاریکاتور (تقلید غلو آمیز شکل یا سبک نگارش و غیره)، کاریکاتور درست کردن، کاریکاتور کشیدن، هنر کاریکاتور سازی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
روشنایی شبانه بر روی باطلاق، چیز گمراه کننده، نور کاذب، شعله کمرنگ سایر معانی: (نوری که شب ها روی باتلاق زارها می رقصد) گول آتش، اغفالگر، واهی، گولزن، روشنایی شبانه بر روی زمین های باتلاقی ک ...
بی حرمتی، هتک حرمت، بی ادبی، عدم احترام سایر معانی: بی احترامی، عدم رعایت احترام (کسی)
زنندگى، تندى
مسخره، ریشخند، سخره، تمسخر، استهزاء، سخریه، استهزا، تمسخر کردن، دست انداختن سایر معانی: شیشکی، زمترا، تسخر، مچل سازی، مچل کردن، لاغیدن، ریشخند کردن، تسخر زدن، مورد استهزا قرار دادن ...
مقدس نمایی، تقدس
طعنه، مسخره، سرزنش کردن، طعنه زدن، شماتت کردن، دست انداختن و متلک گفتن سایر معانی: (دکل کشتی) بسیار بلند، مچل کردن، پاپی شدن، متلک گفتن، سر به سر کسی گذاشتن، کفری کردن، مسخره کردن ...