دست کم گرفتن، به حداقل رساندن، کمینه کردن، کمینه ساختن، کوچک شمردن سایر معانی: کهینه کردن، کمینه نمایی کردن [کامپیوتر] کوچم سازی، کوچک کردن - کوچک نمودن یک پنجره تا حد امکان ؛ این کار به معن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کم انگار، کوچک شمار
تحقیر نمودن، کم ارزش کردن، کسی را کوچک کردن سایر معانی: کشور بلیز (در امریکای مرکزی)، تحقیر کردن، کوچک شمردن، دست کم گرفتن، خوار شمردن، کم زدن، سرکوفت زدن، فروداشت کردن
تحقیر کردن، از قیمت کاستن، ارزان شدن، ناچیز شمردن سایر معانی: خوار کردن، خفیف کردن، قابل تحقیر کردن، ارزان کردن، از قیمت چیزی کاستن
کاستن، کم کردن، گرفتن، کسر کردن، کاهیدن سایر معانی: (با: from) کاستن از (چیز دلخواه)، کم جلوه کردن یا دادن [نساجی] کاستن - کم کردن- کسر کردن [ریاضیات] کم کردن، کاستن
پست کردن، بی اعتبار کردن، کم گرفتن، بیقدر کردن، انکار فضیلت چیزی را کردن سایر معانی: کم ارج کردن، کوچک کردن، دون کردن، پست انگاشتن، تحقیر کردن، توهین کردن، بدگویی کردن (از)، بی آبرو کردن، عد ...
تکان دادن، با بی اعتنایی تلقی کردن سایر معانی: با بی اعتنایی روبرو شدن یا تلقی کردن، ناچیز شمردن، خم به ابرو نیاوردن