کوچ [ژئوفیزیک] روشی وارون در پردازش دادههای لرزهای برای بازآرایی اجزا به گونهای که بازتابها و پراشها در محل واقعی خود قرار گیرند ...
واژههای مصوب فرهنگستان
مهاجرت [ژئوفیزیک] [ژئوفیزیک] پیشروی کانون زمینلرزه در امتداد کمربند زلزله یا زون گسلی (fault zone)، از مکانی به مکان دیگر، ناشی از انباشت کُرنش|||[شیمی] حرکت ذرات باردار در محلول ...
مهاجرت [شیمی] [ژئوفیزیک] پیشروی کانون زمینلرزه در امتداد کمربند زلزله یا زون گسلی (fault zone)، از مکانی به مکان دیگر، ناشی از انباشت کُرنش|||[شیمی] حرکت ذرات باردار در محلول برق ...
[نساجی] ماده مهاجرت کننده - عامل مهاجرت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دریچۀ کوچ [ژئوفیزیک] گسترهای مکانی که از دادههای لرزهای آن در کوچ استفاده میشود
[نساجی] ناقل های رنگی - موادی که از غیر یکنواخت شدن رنگ جلوگیری می کنند
[نساجی] مهاجرت رنگینه - مهاجرت رنگی
[نساجی] ضد مهاجرت رنگی
[زمین شناسی] مهاجرت قاره ای جابجایی قار ه ای.
[زمین شناسی] حرکت قائم روزانه یک الگوی حرکت روزانه زیستمندان دریایی خاصی که با طلوع آفتاب به سمت بالا و با غروب آفتاب به سمت پائین، در پاسخ به تغییرات نور و سایر عوامل، حرکت می کنند.
کوچ سایر معانی: مهاجرت، درون کوچ، شمار کوچندگان، تعداد مهاجران [نساجی] مهاجرت
[آمار] برون کوچی-درون کوچی