شایستگی، لیاقت، خدمت، استحقاق، سزاواری، استحقاق داشتن، سزاوار بودن، شایسته بودن سایر معانی: شایندگی، ارزش، نیکویی، خوبی، (چیز) ارزشمند، در خور قدردانی یا پاداش (و غیره)، (جمع) محسنات، نکات خ ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نشانه هنر
روش ترفیع و اضافه حقوق و غیره بر حسب شایستگی شخص (نه برحسب سال های خدمت یا مدرک تحصیلی و غیره)، روش شاینده سالاری
شایستهسالاری [علوم سیاسی و روابط بینالملل] نظامی که در آن انتصاب افراد براساس استعداد و قابلیت و توان آنها صورت میگیرد، نه براساس ثروت و روابط خویشاوندی و اجتماعی ...
واژههای مصوب فرهنگستان
بازنشسته، شاینده، افتخارا از خدمت معاف شده سایر معانی: (استاد دانشگاه و غیره) بازنشسته (با حفظ رتبه و عنوان وبرخی مزایا)، متقاعد
[زمین شناسی] نوعی کانی - فرمول شیمیایی: Cu3[(As,P)O4]2
[زمین شناسی] نوعی کانی - فرمول شیمیایی: K2Mg(SO4)2•6(H2O)
[زمین شناسی] نوعی کانی - فرمول شیمیایی: Fe3(SO4)4•14(H2O)
جسارت، بی پروایی، بی باکی، تهور سایر معانی: پر رویی، گستاخی
پسندیده، قابل تحسین، ستوده، قابل پسند، خیلی خوب سایر معانی: ستودنی، تحسین انگیز، شایسته، عالی، بسیار خوب
ملایمت، نرمی سایر معانی: وسیله ی پذیرایی، (جمع) تسهیلات، (چیز) خوشایند، وسیله ی رفاه، خوشایندی، سازگاری، مطبوعیت
بزرگی، برو، مقام، خطر، مرتبه، رتبه، وقار، شان، جاه، سربزرگی سایر معانی: والایی، بزرگ منشی، جاهمندی، شایستگی، متانت، فرهمندی، اورنگ، احترام، مقام رفیع، فرهت، فرهی، نیک نامی، شهرت، خوش نامی، ش ...