تجمع [عمومی] جمع شدن موقت گروهی از مردم که در طی چند ساعت به بحث و تبادلنظر و تصمیمگیری دربارۀ مسائل خاصی که ممکن است اجتماعی یا سیاسی باشد، میپردازند؛ این واژه در زبان فار ...
واژههای مصوب فرهنگستان
برخورد، اجتماع، تلاقی، انجمن، مجمع، جماعت، هم ایش، اجماع، ملاقات، جماعت همراهان، میتینگ، جلسه، نشست، متلاقی سایر معانی: دیدار، گردهمایی، مجلس، (محل) تلاقی، (محل) برخورد، برخوردگاه، هم دیدارگ ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
توافق، هم فکری
[آب و خاک] برخورد دو موج
میعادگاه سایر معانی: مجلس قانون ـ فقه : محل ملاقات
[عمران و معماری] ریلهای متصل
مجمع برای اظهارتنفریا خشم همگانی
[سینما] جلسه هماهنگی تولید
روز اسب دوانی
(خودمانی) در کنفرانس حضور یافتن، به جلسه رفتن
گردهمایی اهل شهر (معمولا برای کنکاش یا رای گیری)، انجمن شهری، انجمن بلدی، شورای شهری
مسابقه دوومیدانی