مغز حرام سایر معانی: (کالبدشناسی) رجوع شود به: medula oblongata، مغز استخوان، (زیست شناسی) رجوع شود به: pith [نساجی] مدولا - مجرایا لوله بسیار ظریفی در طول لیف پشم - سوراخ مرکزی لیف پشم [روا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مغز تیره، مغز حرام، نخاع
مغزی، نخاعی، دارای مغز، شبیه نخاع، مغزینه ای سایر معانی: medullary مغزی
لولۀ عصبی [علوم پایۀ پزشکی] لولهای عصبپوششی که در نتیجۀ به هم جوش خوردن چینهای عصبی به وجود میآید و بافت دستگاه عصبی مرکزی را تشکیل میدهد ...
واژههای مصوب فرهنگستان
قوت، مغز، اهمیت، مغز میوه، مغز حرام، مغز تیره، مخ استخوان سایر معانی: بخش اصلی، قسمت اساسی هر چیز، جان کلام، لب مطلب، اس، اساس، چکیده، (ساقه ی برخی گیاهان) مغز، مغز استخوان (بیشتر می گویند: ...
صفحۀ ضخیم برونپوست در رویان که لولۀ عصبی از آن به وجود میآید [علوم پایۀ پزشکی]
لولهای عصبپوششی که در نتیجۀ به هم جوش خوردن چینهای عصبی به وجود میآید و بافت دستگاه عصبی مرکزی را تشکیل میدهد [علوم پایۀ پزشکی] ...
هریک از دو چین صفحۀ عصبی که در دو سوی ناوک عصبی قرار دارد و در نتیجۀ به هم جوش خوردن آنها لولۀ عصبی به وجود میآید [علوم پایۀ پزشکی]