تفنگدار دریایی، بحری، وابسته به دریانوردی، دریایی سایر معانی: وابسته به دریا و اقیانوس، دریازی، آبزی، دریازاد، وابسته به دریانوردی و کشتیرانی، برای مصرف یا کاربرد در دریا، (امریکا) تفنگ دار ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سانحۀ دریایی [حملونقل دریایی] پیشامدی که در آن به افراد یا شناور یا محمولۀ آن یا محیط_زیست آسیب کلی یا جزئی برسد
واژههای مصوب فرهنگستان
[زمین شناسی] نقشه ناوبری دریایی
[عمران و معماری] آب و هوای دریایی [زمین شناسی] آب وهوای دریایی،آب هوای اقیانوسی [آب و خاک] آب و هوای دریائی
پوشش دریایی [مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] پوششی که در برابر آب و نمک و خزه و بهطورکلی جوّ دریایی مقاوم است و در سازههای دریایی کاربرد بسیار دارد ...
خوردگی دریایی [خوردگی] خوردگی تجهیزات و سازههای فلزی و بتنی در دریا و مناطق ساحلی
[زمین شناسی] تخریب دریائی،فرسایش دریائی،تخریب وسایش بوسیله امواج دریا
[آب و خاک] نهشته های دریایی
بومشناسی دریا [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل] مطالعۀ برهمکنش اندامگانهایی که در دریا زندگی میکنند و محیط_زیست آنها ...
[زمین شناسی] محیطهای دریایی
[آب و خاک] پیش بینی دریائی
[نفت] بازوی بارگیری دریایی