روان شیدا، شیدا، دچار جنون تحریکاتی، مانیایی، دارای علاقه ی دیوانه وار به چیزی، واله، شیفته، دیوانه، بیخود
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دیوانگی سایر معانی: رجوع شود به: amok، amok : یک نوع جنون دراثر مر مالاریا که منجر به خودکشی میشود
(خودمانی) خل، غیرعادی، پراشتیاق
دیوانه، از جا در رفته، شوریده، اشفته سایر معانی: از خودبیخود، کالفته
نیروی فکری، قدرت مغزی، خرد، (قدیمی) بیمار روانی، دیوانه، وابسته به اختلال روانی، گیج
هذیانی سایر معانی: دچار هذیان، فلادگوی، هیجان زده، شوریده، پرت گو
مجنون، دیوانه سایر معانی: دیوانه وار
دیواسا، دیوی، شیطانی، دیوانه
خود خواه سایر معانی: خودپسندانه، خودپرستانه، مبنی برخودپرستی یاخودبینی
خود خواه، خود پرست، خود پسند سایر معانی: خودخواهانه، خودپسندانه
دزدانه، خوگرفته بهدزدی، دست کج، دزدوار، درخور دزدان سایر معانی: دزد مسلک، کج دست، دزد مانند